این قسمت پیشنهادات که نیست اصلا وبلاگ نویسی حال نمیده.
رند هم که رفته مسافرت . ما چند ساله عاشقیم کسی هم نفهمیده.
حالا این آقا یه خورده بگی نگی عاشق شده ؛ یه هفته ست رفته
شمال حال و هواش عوض بشه.
یه شعر می خوام در وصف حالش بگم. امید دارم شما هم
بپسندید.
*-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-*
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
. . . شنیدم که شمع با پروانه گفت:
که من عاشقم گر بسوزم رواست
. . تو را گریه و سوز و زاری چراست؟؟
بگفت ای هوادار مسکین من
. . . . برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در میرود
. . . چو فرهادم آتش به سر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
. . . فرو می دویدش به رخسار زرد:
کای مدعی عشق کار تو نیست
. . . که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پی یک شعله ی خام
. . . من استاده ام تا بسوزم تمام
. . . تو آتش عشق اگر پر بسوخت
. . مرا بین که از پای تا سر بسوخت
*-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-* *-*
و باز هم شعری خطاب به رند نازنینم
*(( آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش )) *
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
با سپاس ((مست ))