در این سرای بی کسی ؛کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی است پرستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیافکنندم سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعر قشنگی بود از هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه )
امید دارم بپسندید
*(( مست ))
آره خیلی قشنگ بود ما که خوشمون اومد
ممنون از نظر شما